“نگران نباش عزیزم” پایانش را به دست نمی آورد
به گزارش سایت دانلود فيلم و به نقل از برخورد دهنده برای مدتی در سال گذشته، انگار دنیا حول محور نگران نباش عزیزم می چرخد. فیلم دوم اولیویا وایلد تمام چیزی بود که هر کسی میتوانست درباره آن صحبت کند، از دشمنیهای سر صحنه گرفته تا روابط عاشقانه تا تف کردن واقعی. با وجود
به گزارش سایت دانلود فيلم و به نقل از برخورد دهنده برای مدتی در سال گذشته، انگار دنیا حول محور نگران نباش عزیزم می چرخد.
فیلم دوم اولیویا وایلد تمام چیزی بود که هر کسی میتوانست درباره آن صحبت کند، از دشمنیهای سر صحنه گرفته تا روابط عاشقانه تا تف کردن واقعی. با وجود نقدهای متوسط، در باکس آفیس نسبتاً خوب عمل کرد و فروش جهانی ۸۷ میلیون دلاری را از آن خود کرد. اکنون که این فیلم بحثبرانگیز برای پخش در مکس و نتفلیکس در دسترس است، زمان مناسبی برای بازبینی آن، زگیل و همه چیز است.
«نگران نباش عزیزم» درباره چیست؟
«نگران نباش عزیزم» که در دهه 1950 اتفاق میافتد، در اطراف ساکنان ویکتوری، آلیس (فلورانس پیو) و جک (هری استایلز) متمرکز میشود که زندگی عالی خود را دارند. جک هر روز همراه با سایر مردان ویکتوری به سر کار می رود و همسرانشان را در خانه می گذارد که در آنجا با همسایه ها مشغول نظافت، آشپزی و غیبت می کنند. در شب، مردان برای یک شام کاملاً پخته و چند غذای و یک همسر دلسوز به خانه برمیگردند که چرخه دوباره شروع میشود تا روز بعد دوباره شروع شود. اما وقتی آلیس متوجه چیزهای غیرعادی می شود – چیزهایی که قرار نبود ببیند – شروع به زیر سوال بردن واقعیت خود و رهبر مرموز و متین پروژه پیروزی، فرانک (کریس پاین) می کند.
درست همانطور که آلیس در مورد معقول بودن زندگی کامل خود تحقیق می کند، معقول بودن چرخش بزرگ فیلم نیز مورد سوال است. همانطور که آلیس کشف می کند، پروژه پیروزی همه یک شبیه سازی بزرگ است، یک دروغ. مردان همسران خود را که اکثر آنها برخلاف میل خود میگیرند، میگیرند و آنها را در واقعیت مجازی قرار میدهند و زمانی که برای کار در Victory میروند، در واقع از شبیهسازی خارج میشوند تا در دنیای واقعی کار کنند. مردان همچنین مسئول نگهداری فیزیکی همسران خود در زندگی واقعی هستند که به دلیل اینکه هرگز شبیه سازی را ترک نمی کنند، کاتاتونیک می مانند. چه فیلم «نگران نباش عزیزم» را در سینماها گرفتی و حالا به آن فرصتی دوباره در خانه میدهی، یا این اولین باری است که آن را تماشا میکنی، متوجه میشوی که پایان فیلم به شکل قابل توجهی که قبل از آن ساخته شده است، مطابقت ندارد. .
پیچ و تاب بزرگ «نگران نباش عزیزم» چیست؟
در یک سری فلش بک های کوتاه، مشخص می شود که آلیس واقعی، که در دنیای واقعی زندگی می کند، شیفت های طولانی به عنوان جراح کار می کند و فقط می خواهد بعد از روز پر استرس خود استراحت کند، چیزی که دوست پسر عالی او، جک را ناراحت می کند. جک بسیار کمتر از مردی است که ما او را در Victory می شناسیم. او ظاهراً بیکار است، دائماً آنلاین است، و با توجه به تغییر چهره استایلز که با موهای بلند و موخوره کامل شده است، خیلی وقت ها بیرون نمی آید. وقتی آلیس بعد از یک روز پر استرس به خانه میرسد، جک نه تنها از او انتظار دارد که شام را بپزد، بلکه میخواهد با انگشتش رابطه جنسی داشته باشد – که هر دو را رد میکند. وسواس او به پادکستی که فرانک (در دنیای واقعی) اجرا میکند، همراه با ناامیدیاش از آلیس (به وضوح نانآور رابطه)، او را به عضویت در پروژه فرقهای پیروزی فرانک سوق میدهد و آلیس را در دنیایی زندانی میکند که او همسر کاملی است. .
آلیس پس از کشف این حیله، در خانه ویکتوری خود با جک روبرو می شود که منجر به درگیری بین آن دو می شود و در نهایت آلیس لیوان ویسکی را بالای سر جک می کوبد و او را می کشد. مانند بسیاری دیگر از فیلمهای مبتنی بر شبیهسازی، اگر در آنجا بمیرید، واقعاً میمیرید. بنابراین آلیس بولت، مستقیماً به سمت مقر ویکتوری به امید آزادی می رود. با تمام اعضای تیم امنیتی ویکتوری پس از او، آلیس می تواند از دروازه ای که منجر به فرار او از شبیه سازی می شود، عبور کند. و درست زمانی که عنوان روی صفحه چشمک می زند، می شنویم (اما نمی بینیم) که آلیس در حالی که از کابوس کامل بیدار می شود نفس نفس می زند. سپس ما دیدی تار از رقص او را می بینیم – به شدت نشان می دهد که آلیس راه خود را به یک زندگی امن و آزاد باز کرده است. با این حال، فیلم به خود زحمت نمیدهد تا نشان دهد که آلیس چگونه توانست به امنیت برسد، و بسیاری از حفرههای داستانی در پی آن باقی میماند.
“نگران نباش پایان فرضی عزیزم کار نمی کند.”
همین است، این پایان است. این یک پایان فرضی است، به این معنی که ما به عنوان مخاطب قرار است آنچه را که بعدا اتفاق میافتد تفسیر یا استنباط کنیم. با توجه به ساخت و داستانگویی مناسب، پایانهای فرضی میتواند بهترین راه برای پایان دادن به یک فیلم باشد. پایانهای فرضی متفاوت از یک cliffhanger هستند به این معنا که قول ادامه یا ادامه داستان را نمیدهند – و برای آن بهتر هستند. این پایانها آدرنالین را در بین مخاطبان به همراه میآورند و در حالی که پایانی کاملاً قطعی را ترسیم میکنند، هیچ راهی برای تأیید سرنوشت شخصیتها وجود ندارد.
فیلمهایی مانند Inception و Prisoners (اسپویلهای این فیلمهای پیش رو… اگر ندیدهاید آنها را تماشا کنید!) پایانهایی را در نظر گرفتهاند. آیا بالا به چرخش ادامه میدهد یا سقوط میکند و ثابت میکند کاب (لئوناردو دی کاپریو) بیدار است و واقعاً به فرزندانش پیوسته است؟ قبل از اینکه پاسخ خود را دریافت کنیم، صفحه سیاه می شود – اما به ما امکان می دهد برای خود فرض کنیم و نظریه پردازی کنیم. ما از مخاطرات Inception و نتایج هر دو واقعیت برای کاب آگاه هستیم، زیرا فیلم زمان خود را صرف ایجاد آنها می کند. چیزی برای سوال وجود ندارد به جز این سوال – آیا بالا سقوط می کند؟
در زندانیان اوج آمده و رفته است. کارآگاه لوکی (جیک جیلنهال) آدم ربا را پیدا می کند و از قتل بچه کلر (هیو جکمن) جلوگیری می کند و او را به سلامت به بیمارستان می رساند، البته در تپنده ترین و شدیدترین صحنه تاریخ. هر دو کودک سالم و امن هستند، برای کارآگاه لوکی یکسان است. فقط یک قطعه باقی مانده است – سرنوشت کلر. کنایه دراماتیک زمانی وجود دارد که می دانیم کلر کجاست و در یک گودال زیرزمینی برای مرده رها شده است، اما کارآگاه لوکی تا زمانی که صدای سوت را نمی شنود بی خبر است (استفاده عالی از تفنگ چخوف، اما این یک مکالمه کاملاً متفاوت است). ابتدا غش می کند، آن را رد می کند. با شنیدن دوباره سوت، او بیشتر هماهنگ میشود. وقتی فیلم سیاه میشود، چهره کارآگاه لوکی را میبینیم که تشخیص داده میشود. هر پایانی به جز سرنوشت کلر گره خورده است، اما با دانستن شخصیت کارآگاه لوکی، می توانیم فرض کنیم که او او را پیدا خواهد کرد. در حالی که به نظر می رسد تضمینی است، ما هرگز با اطمینان نمی دانیم.
«نگران نباش عزیزم» ما را با سؤالات بیشتر از پاسخ مواجه میکند
ما به عنوان مخاطب از این پایان بندی ها راضی هستیم. آنها ما را رها می کنند که بیشتر بخواهیم، اما از طریق پایان هایشان به ما می گویند که ما به ادامه داستان نیاز نداریم. نگران نباش عزیزم فقط باعث می شود که مخاطب بیشتر بخواهد. نگران نباش عزیزم از طرح پایانی مفروض پیروی می کند و یک نتیجه بالقوه عالی دارد، اما نمی تواند اطلاعات کافی برای رضایت مخاطب از جایی که داستان متوقف می شود ارائه کند. این در درجه اول به این دلیل است که مشکلات خود را حل نمی کند. بر خلاف فیلمهای ذکر شده در بالا، که کل داستان خود را بستهاند (به استثنای پایان فرضیشان)، عزیزم نگران نباش بیش از آن چیزی که بتواند بجود گاز میگیرد و سؤالات زیادی ایجاد میکند (سرنوشت آلیس در دنیای واقعی، سرنوشت Victory، چگونگی تأثیر مرگ فرانک بر پروژه در دنیای واقعی، و غیره) که هیچ قصدی برای بازگشت به آن یا ارائه بسته شدن آن ندارد. در نتیجه، نیمه دوم فیلم به دلیل حفرههای شکاف طرح و انتهای شل که از گره خوردن غفلت میکند، ناتمام به نظر میرسد.
و حتی اگر همه حفرههای طرح در هر دو واقعیت پاسخ داده شوند، بزرگترین مسئله باقی میماند – آینده آلیس چیست؟ ما آنقدر زمان کمی را در دنیای واقعی می گذرانیم که تقریباً هیچ چیز ثابت نمی شود. ما می دانیم که جک در برنامه Victory ثبت نام کرد و موافقت کرد که از آلیس در حالت کما مراقبت کند، اما هیچ چیز دیگری توضیح داده نشده است. جک چگونه او را از کار بیرون آورد و اساساً او را بدون هیچ عواقبی ربود؟ فرانک چقدر در دنیای واقعی جذابیت داشت و چگونه پروژه پیروزی را بدون برافراشتن پرچم قرمز اجرا کرد؟ آیا دولت همدست است یا بی خبر؟ ما می دانیم که آلیس در دنیای واقعی از خواب بیدار می شود و در کنار دوست پسر مرده اش دراز می کشد و عوارض آن بیش از توضیح خودشان است. او احتمالاً نمیداند کجاست یا چقدر زمان از دست داده است، پس قدمهای بعدی او چیست؟ اگر فرانک یک تیم امنیتی در ویکتوری داشته باشد، احتمال وجود دارد که آنها در واقعیت نیز وجود داشته باشند، بنابراین آیا آنها حاضرند برای پنهان کردن کشف آلیس دست به کشتن بزنند؟ فیلم آنقدر بر فرار آلیس از پیروزی متمرکز شده است که نتوانسته پسزمینهای برای چرخش داستانی خود ایجاد کند. بازگشت آن به واقعیت فقط گام بعدی است، اما دور از نتیجه است. آلیس واقعاً از پیروزی در امان نیست تا زمانی که آشفتگی جدید خود را در واقعیت حل کند.
«نگران نباش عزیزم» حفرههای داستانی و انتهایی بسیار زیادی دارد
فقط چند دقیقه دیگر، در طول فیلم پراکنده میشود تا پایانهای شلوغ به هم برسند، این مشکلات را کاهش میدهد و Don’t Worry Darling را در پایان موفق میکند. به عنوان مثال، شاید دولت (برای شروع با فرض اینکه آنها با سوء استفاده های فرانک درگیر نیستند) کشف کند که چگونه پروژه پیروزی در دنیای واقعی انجام می شود و این افشاگری تحقیقاتی را در FBI آغاز می کند. جستجوی آنها میتواند با آلیس قطع شود، و منجر به این میشود که وقتی آلیس از خواب بیدار میشود، به آپارتمان جک (یا هر جایی که شبیهسازی اجرا میشود) میروند. پایان میتواند ثابت بماند، اما مخاطب میتواند بهترین نتیجه را برای آلیس داشته باشد، زیرا میدانیم او در دستان امنی است. جدا از پایانهای احتمالی، «نگران نباش عزیزم» در نهایت باید تمرکز خود را بر روی اتفاقات بیرونی در واقعیت و فرار آلیس از ویکتوری تقسیم کند. هنگامی که پیچ و تاب برای مخاطب آشکار شد و ما اکنون در حقه بازی هستیم، دنیای واقعی به اندازه پیروزی اهمیت دارد و اگر از هر دو واقعیت استفاده می شد، تفاوت بزرگی در روند درهم و برهم کنش نهایی ایجاد می کرد. .
همانطور که هست، Don’t Worry Darling دقیقاً در اوج اوج خود، زودتر از موعد به پایان می رسد. ایده درستی دارد، تلاش میکند با یادداشتی پایان یابد که احساسات هیجانانگیز، امید، شاید حتی ترس را برمیانگیزد، اما به دلیل بسته نشدن آن شکست میخورد. درعوض احساس رضایتی که فیلم به دنبال آن بود با سردرگمی مواجه می شود. سؤالات داغ پیرامون دنیای واقعی و پیروزی بی پاسخ می مانند و در حین پخش اعتبار منجر به احساس پوچی و ناقص می شوند. ممکن است آلیس از ویکتوری فرار کرده باشد، اما سفر او به سوی آزادی، دقیقاً مانند طرح داستانی فیلم، به نظر می رسد به پایان نرسیده است.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : 0